فسنجان بادنجان (تيل قاتق)
مواد لازم خورش فسنجان
گردوي ساييدهشده 200 گرم
گوجهفرنگي چهار عدد
پيازبزرگ يك عدد
سير سرخ كرده يك قاشق مرباخوري
رب انار يك قاشق سوپخوري
بادنجان پنج عدد
زردچوبه نصف قاشق چايخوري
فلفل سياه نصف قاشق چايخوري
نمك به ميزان لازم
آب پنج پيمانه
طرز تهيه فسنجان
گوجه فرنگي را پوست كنده و نگيني خرد ميكنيم و با كميروغن تفت ميدهيم. پياز را رنده كرده و به گوجه فرنگي اضافه ميكنيم. گردو و ربانار را به مواد افزوده و به مدت پنج دقيقه تفت داده، آب را داخل مواد ميريزيم. نمك، فلفل و زرد چوبه را اضافه ميكنيم و يك ساعت و نيم زمان لازم دارد تا خورش جا بيفتد. (در صورت تمايل ميتوان سير سرخ كرده نيز در خورش ريخت.) بادنجان را از وسط نصف كرده و سرخ ميكنيم و درون خورش ميريزيم.
نكته: بهتر است اين خورش در قابلمه رويي آماده شود. تيل به معني گل و قاتق به معني خورش ميباشد. نام اين غذا به خاطر رنگ آن است و از غذاهاي محلي استان مازندران مي باشد.
كوكوي گردو
( رب انار )
مواد لازم
? گردوي آسياب شده: 200 گرم
? تخم مرغ: 4 عدد
? پياز درشت: 1 عدد
? رب انار: 2 قاشق غذاخوري
? كنجد خام: 1 قاشق غذاخوري
? زعفران دم كرده: 1 قاشق چاي خوري
? نمك و فلفل: به ميزان لازم
? روغن: به ميزان لازم
? جعفري، گوجه فرنگي و تربچه: براي تزئين
طرز تهيه
گردوي آسياب شده يا چرخ شده را با پياز رنده شده و تخم مرغ ها و نمك، فلفل و زعفران دم كرده و كنجد آسياب شده را همراه با رب انار مخلوط كرده خوب هم مي زنيم تا مايه ي كوكوي ما بدست آيد.
روغن را در تابه داغ كرده و مواد كوكو را مانند كوكوهاي ديگر داخل روغن با شعله ملايم سرخ مي كنيم.
پس از پختن كوكو آن را در ديس چيده همراه با جعفري و گوجه فرنگي و تربچه تزئين مي كنيم.
نكته: اين كوكو را به صورت سرد و گرم سرو مي كنند.
( رب انار )
كيك با سفيده تخم مرغ
(كيك كشك بادمجان )
مواد لازم
آرد 1 فنجان
BP 2 قاشق چايخوري
كره 2/1 فنجان
شكر 1 فنجان
وانيل 4/1 قاشق چايخوري
شير 1 فنجان
سفيده تخم مرغ 3 عدد
طرز تهيه
كره نرم شده ، شكر و وانيل را با هم مخلوط كرده بهم مي زنيم تا كمي نرم شود. بعد شير را كم كم اضافه كرده و زدن ادامه مي دهيم. سپس آرد و BP را اضافه كرده .سفيده تخم مرغ را بزنيد تا از ظرف نريزد. طي سه مرحله با ليسك به بقيه مواد اضافه كنيد و مايه كيك را در قالب 20 سانتي در فر 350 درجه به مدت 25 تا 30 دقيقه در طبقه وسط فر بپزيد.
پيامك و اس ام اس عاشقانه با موضوع تبريك تولد
در اين قسمت از سايت ميهن گرام اس ام اس تبريك تولد قرار داده شده است
اگـر مـيـشد تمام شهر را به مناسبت ميلادت اذين ميبستم
اگـر ميـشد روز ميلادت را در تقويم ها روز تعطيل ثبت ميكردم تا همه بدانند
كه زميني شدن تو واقعه عظيمي ست و همه جا بايد تعـطيل باشد به خاطر آمدنت
اگـر ميـشد خيلي كارها برايت ميكردم اما دريغ
پــس آذين بندي دلم و تعطيلي دنياي مرا به يمن ميلادت قبول كن و تبريك
عـاشـقانه ام را پذيرا باش. تولد تو طلوع عشق ست براي قلب بي قرارم
♥♥
♥
♥
♥♥
هــم نفسم
امــشب شب تولد توست
شــبي كه ستاره ايي به آسمان زندگيت افزوده مي شود
ســتاره ايي كه مي تواند همانند نقطه عطفي در زندگيت بدرخشد و نوراني تر از تمامي ستارگان شود
عشــقم
سـوسـوي ستارگان آسمان در التهاب آمدن توست
آمــدي و آسمان و زمين را برايم بهشت كردي
تـنـها ستاره ي آسمان قلبم
تــولدت مبارك
♥♥
♥
اس ام اس تبريك تولد
♥
♥♥
ميــلاد تو شيرين ترين بهانه ايست
كــه مي توان با ان به رنج هاي زندگي هم دل بست
مـيـلادت مبارك
♥♥
♥
اس ام اس تبريك تولد
♥
♥♥
ديشــب براي روز تولدت يك سبد ستاره چيده ام
تكه اي ازماه را و يـك شاخه نيلوفر
تو مـتـولد مي شوي و من عاشق تر ميشوم
تولدت مـبارك
♥♥
♥
اس ام اس تبريك تولد
♥
♥♥
اين هـديه ي آسـماني چشمانت
دلبـسته به شمعداني چشمانت
اي عشــق تولدت مبارك قلبم
تـقديم به مهرباني چشمانت
تــولدت مبارك مهربون
♥♥
♥
اس ام اس تبريك تولد
♥
♥♥
روز تــولدت بهترين روز عمرم است
روزي كه باتپــش هاي تند تندقلبت شروع به زندگي كردي و نام تو درقلبم روييد
بـهترينم تولدت مبارك
♥♥
♥
اس ام اس تبريك تولد
♥
♥♥
سـتـاره هارابراي آمدنت گلچين كرده بودم وقتي آمدي
خورشيـد نگاهت ديگرستاره اي برايم نگذاشت
اما من از بـس دوستـت دارم با عشق قلبم راتقديمت ميكنم
تولدت مــبارك
♥♥
♥
اس ام اس تبريك تولد
♥
♥♥
بهــترينم بهترين آرزو را براي بهترين روزهايت آرزومندم
تولدت مـبارك
♥♥
♥
اس ام اس تبريك تولد
♥
♥♥
امـروز بهـترين روز زندگيمه
روزيه كه خـدا يه فرشته ي مهربونشو بهم هديه داد
كـاش زمان وايسـه و امروز تموم نشه هيچوقت
بهـترين لحظه هام كنار تو بودن
از خدا مـيـخوام سال هاي ديگه اين روزو كنار هم جشن بگيريم
روزت مبـارك فرشته ي زندگيم
♥♥
♥
♥
♥♥
تَـوَلُد تَوَلُد تَوَلُدِت مُبـارَك
مُبارَك مُبارَك تَوَلُدِت مُبـارَك
لَـبِـت شاد و دِلِت خوش
چـو گُل پُرخَنده باشي
بـيـا شَمعا رو فوت كُن
كـه صَد سال زِنده باشي
تَـوَلُد تَوَلُد تَوَلُدِت مُبـارَك
مُبـارَك مُبارَك تَوَلُدِت مُبارَك
ت َ و َ ل ُ د ِ ت مُ ب ا ر َ ك
♥♥
♥
لينك مستقيم: http://mihangram.com/lovely-sms-happy-birthday-2.html
دستورالعملي براي عزت يافتن و عزيز شدن
اين توصيفي است كه در طليعه ي ماه مبارك رمضان، در محفل انس با قرآن، رهبر عزيز انقلاب (مدظله العالي) از قرآن دارند؛ اين برگرفته از نگاهي عميق و جهاني به قرآن است و يادآورمان مي شود كه قرآن، زنده است؛ حيات دارد و كارهاي عظيمي مي كند.
چرا با قرآن و در قرآن عزت و قدرت موج مي زند؟ چگونه است كه “قدرت ها و ابر قدرت ها و بمب اتم و رژيم صهيونيستي و امثال اينها، هيچ غلطي نمي توانند بكنند؛ مهم اين است كه ما پايه هاي ايمانيِ قرآني خودمان را روزبه روز مستحكم تر كنيم”( بيانات مقام معظم رهبري در محفل انس با قرآن كريم در اولين روز ماه مبارك رمضان 1437- 18/3/95)
پاسخ قرآن به اين گونه سوالات مي تواند در چهار دسته جاي مي گيرد:
1- قرآن كتابي است از سوي خداي قدرتمند
“تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ” (جاثيه، 2) (زمر،1) “اين كتابى است كه از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است. “
“آنچه را خداوند از رحمت براى مردم بگشايد كسى نمى تواند جلو آن را بگيرد ” و “آنچه را باز دارد و امساك كند كسى بعد از او قادر به فرستادن آن نيست”
“عزيز” به معنى قدرتمند و شكست ناپذير است (تفسير نمونه، ج 21، ص 227) پس قرآن كلام كسي است كه از موضع قدرت بي ¬انتها و بي منازع سخن مي گويد. پس تمسك به قرآن مي تواند انسان را به آن منبع عظيم عزت و قدرت متصل كند. قدرتي كه اگر اراده كند كه منفعتي به كسي داده شود، هيچ مانعي سر راهش نتواند بود: “ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها” (فاطر، 2) “آنچه را خداوند از رحمت براى مردم بگشايد كسى نمى تواند جلو آن را بگيرد ” و “آنچه را باز دارد و امساك كند كسى بعد از او قادر به فرستادن آن نيست” “وَ ما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ ” (فاطر، 2)
2- عزت، فقط در دست خداست
قرآن مي فرمايد: “مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعا” (فاطر، 10) كسانى كه عزت مى خواهند از خدا بطلبند چرا كه تمام عزت از آن خداست : “وَ لا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ ” (يونس، 65)
در حديثى از انس نقل شده كه پيامبر صلي الله و عليه وآله فرمود: “ان ربكم يقول كل يوم انا العزيز، فمن اراد عز الدارين فليطع العزيز” ” پروردگار شما همه روز مى گويد: منم عزيز و هركس عزت دو جهان خواهد بايد اطاعت عزيز كند”
در حالات امام حسن بن على عليه السلام مى خوانيم كه در ساعات آخر عمرش هنگامى كه يكى از ياران به نام “جنادة بن ابى سفيان” از او اندرز خواست نصايح ارزنده و موثرى براى او بيان فرمود كه از جمله اين بود:
“و اذا اردت عزا بلا عشيرة و هيبة بلا سلطان فاخرج من ذل معصية اللَّه الى عز طاعة اللَّه” “هرگاه بخواهى بدون داشتن قبيله “عزيز” باشى و بدون قدرت حكومت، هيبت داشته باشى، از سايه ذلت معصيت خدا بدر آى و در پناه عزت اطاعت او قرار گير”
و اگر مى بينيم در بعضى از آيات قرآن “عزت” را علاوه بر خداوند، براى پيامبر صلي الله و عليه وآله و مومنان قرار مى دهد: “وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُوْمِنِينَ ” (منافقون، 8) به خاطر آن است كه آنها نيز از پرتو عزت پروردگار كسب عزت كرده اند، و در مسير طاعت او گام بر مى دارند. (تفسير نمونه، ج 18، ص193- 194)
3- قرآن، كتابي قدرتمند است
وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ: “قرآن كتابى است قدرتمند و شكست ناپذير” (فصلت، 41)
يكي از توصيفاتي كه قرآن از خودش ميكند، وصف عزت و قدرتمندي است. قرآن، يك معجزه است و معجزه يعني آن چه كه ديگران در برابرش عاجز و ناتوانند و قرآن در ميان همه ي معجزات، سرآمد و بي مانند است.
4- قهرمانان قرآن الگوهاي عزت و استقامت
انس با قرآن ، سبب مي شود سبك زندگي اسوه ها و قهرماناني كه قرآن معرفي مي كند، در زندگي انسان پياده شود. كم كم مومنِ مأنوس با قرآن، از الگوهاي قرآني تأثير فكري و رفتاري مي پذيرد.
“هرگاه بخواهى بدون داشتن قبيله “عزيز” باشى و بدون قدرت حكومت، هيبت داشته باشى، از سايه ذلت معصيت خدا بدر آى و در پناه عزت اطاعت او قرار گير”
يكي از جنبه هاي شخصيتي قهرمانان قرآن، قدرت و شكست ناپذيري است. قهرمانان قرآن مانند كوهند. اتفاقات كمرشكن زندگي، تكانشان نداده است چون با تمام وجود، به دست قدرت حضرت حق، پشت گرمند.
موساي كليم الله از قلدري هاي فرعون ترسيده بود يا ابراهيم بت شكن از تهديدهاي نمرود؟ يوسف پيامبر از سياهچال مكر زليخا بيم داشت يا نوح نبي از طعن و تمسخر كافران؟ هيچكدام.
در قاموس قهرمانان قرآن، سرخم كردن و اظهار عجز در برابر غير خدا، معنايي ندارد. تكيه كردن به پشتوانه اي غير از خداي متعال، پذيرفته نيست.
آنچه كه قرآن از برهه هاي زندگيِ اولياي خدا -كه همان اسوه ¬هاي زندگي هستند براي ما- مي گويد، آيينه اي تمام نماست از: “إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون ” (احقاف، 13)
در سخت ترين شرايط چون خدا هست، ترس و نااميدي، نيست. براي نمونه، وقتي همراهان موسي (عليه السلام) هنگام هجرت، خود را در حصار فرعونيان ديدند و كار را تمام شده يافتند، دلِ قرص پيامبرشان، تنها گرمِ همراهيِ خدا بود:
“فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى إِنَّا لَمُدْرَكُون قالَ كَلاَّ إِنَّ مَعي رَبِّي سَيَهْدين” (شعرا، 61- 62)
“هنگامى كه دو گروه يكديگر را ديدند، ياران موسى گفتند: به طور قطع ما در چنگال فرعونيان گرفتار شديم و راه نجاتى وجود ندارد. گفت: چنين نيست آنها هرگز بر ما مسلط نخواهند شد، چرا كه پروردگار من با من است و به زودى مرا هدايت خواهد كرد.”
و سخن پاياني نيز از فرمايشات رهبر انقلاب است كه فرمود:
“قرآن اين است؛ يك قدرت فوق العاده و بي انتها كه ما به قدر ظرفيّت خودمان بايد بتوانيم ان شاء الله از آن استفاده بكنيم.”
منبع: موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان
پرهيز از لقمه حرام و راه نجات از مال حرام
از على بن ابى حمزه روايت شده: دوستى داشتم از كاتبان بنى اميه، به من گفت از امام صادق برايم اجازه ملاقات بگير، از حضرت اجازه خواستم، امام براى ديدار با او اجازه داد، هنگامى كه وارد بر حضرت شد سلام كرد و نشست و گفت: من جزء افراد ادارى بنى اميه بودم و از طريق حكومت آنان به مال فراوانى دست يافتم و از اينكه اين ثروت را از كجا به دست مى آورم چشم پوشى داشتم!
حضرت صادق (ع) فرمود: اگى بنى اميه نيروئى نمى يافتند كه براى آن نويسندگى كند، و غنيمت بياورد، و به سود آنان بجنگد، و در گروهشان قرار گيرد حق ما را از ما غارت نمى كردند، و اهل بيت پيامبر را از حقشان محروم نمى نمودند، قطعاً اگر مردم آنان را با آنچه داشتند وا مى گذاشتند چيزى جز اندك مالى كه داشتند نصيبشان نمى شد، بى ترديد قدرت بنى اميه ناشى از قدرت مردمى بود كه به آنان پيوستند، و در همه زمينه ها با آنان همكارى كردند!
دوستم به حضرت صادق گفت: براى من راه خروجى از اين بن بستى كه دچار آن هستم وجود دارد، روزنه اى براى نجاتم از بار سنگين كه به دوش خود قرار داده ام هست؟
حضرت فرمود: اگر تو را در اين زمينه راهنمائى كنم مى پذيرى، و آنچه را بگويم انجام مى دهى، مى گفت: آرى انجام مى دهم، حضرت فرمود: از آنچه از ديوان بنى اميه به دست آورده اى جدا شو و از اين گردونه حرام بيرون بيا، اگر صاحبان مال را مى شناسى مالشان را به آنان برگردان، اگر نمى شناسى از جانب آنان صدقه بده، من نزد خدا براى تو بهشت را ضمانت مى كنم.
على بن ابى حمزه مى گويد: دوستم مدتى طولانى در سكوت فرو رفت سپس گفت: اماما فدايت شوم، آنچه را فرمان دادى به اجرايش گذاردم.
على بن حمزه مى گويد دوستم با ما به كوفه بازگشت، چيزى نزد او نماند مگر اين كه از آن بيرون شد، تا جائى كه لباس هاى بدنش را نيز از خود دور كرد، من با كمك دوستانم لباسى براى او خريدم و مالى براى هزينه زندگى اش به او دادم، مدت كمى نگذشت كه بيمار شد، با جمعى از دوستان به عيادتش رفتيم، در حال احتضار بود، ديده گشود، و به من گفت: به خدا سوگند حضرت صادق به ضمانتش وفا كرد، سپس از دنيا رفت، و من با دوستانم امور او را از غسل و كفن و دفن انجام داديم، چون پس از اين داستان خدمت حضرت صادق (ع) رسيدم به من نظر انداخت و فرمود: على بن ابى حمزه به خدا سوگند ضمانتم را نسبت به دوستت وفا كردم، گفتم فدايت شوم عين حقيقت است به خدا سوگند هنگام مرگش به اين معنا اقرار كرد. «1»
فضيل بن عياض مى گويد: از كسب هائى كه در مسير حكومت بنى عباس انجام مى گيرد، از حضرت صادق (ع) پرسيدم، حضرت مرا از ورود به آن كسب ها به شدت نهى كرد و فرمود: اى فضيل به خدا سوگند زيان اين حاكمان ستمگر كه بر پا بودنشان در سايه كارهائى است كه مردم براى آنان انجام مى دهند، براى اين امت از زيان ترك و ديلم بى دين و وحشى شديدتر است، از حضرت درباره ورع پرسيدم كه چه كسانى از مردم آراسته به ورع هستند؟ حضرت فرمود آنان كه از محرمات خداوند بپرهيزند، و از كمك به اين حكومت جائر به هر شكل ممكن اجتناب ورزند، جامعه اگر از شبهات دورى نكند در حرامى كه به آن آگاهى ندارد مى افتد، جامعه هنگامى كه منكرى را ببيند و در صورت قدرت در مقام جلوگيرى از آن برنيايد به يقين دوست داشته خداى عزوجل معصيت شود، و هر كس دوست داشته باشد خدا معصيت شود آشكار را به دشمنى با خدا برخاسته، و هر كس بقاء و دوام ستمگران را بخواهد، دوست داشته خداى عزوجل معصيت شود، حضرت حق خودش را بر نابودى ستمگران ستوده است آنجا كه در قرآن فرموده: «2»
«فقطع دابر القوم الذين ظلموا و الحمد لله رب العالمين:» «3»
در نهايت ريشه كسانى كه به آيات ما و به مردم ستم ورزيدند قطع شد، و همه ستايش ها ويژه خدا مالك و مربى جهانيان است.
تقواى شديد در تغذيه كودك
ابوالمعالى دانشمندى است كه پس از اقامت طولانى در مكه و مدينه به شهر نيشابور كه در آن زمان حوزه علمى رايج و داراى كتاب خانه اى معظم بود بازگشت.
زمان بازگشتنش به نيشابور حكومت بر كشور ايران بر عهده الب ارسلان سلجوقى، و وزارت به دست خواجه نظام الملك بود.
خواجه دانشگاه نظاميه را بخاطر ابوالمعالى ساخت، و خطابه و تدريس را در آن مركز علمى به او تفويض كرد.
پدر ابوالمعالى شيخ ابو محمد عبدالله از پرهيزكاران و باسوادان روزگار خويش بود و از طريق نويسندگى و نسخه بردارى از كتاب ها تأمين معاش مى نمود.
او از محصول زحمات و دسترنج خود كه مالى پاك و حلال بود پولى پس انداز كرد و كنيزى خريد، كنيز زنى پاكدامن و پرهيزكار و داراى منشى نيك و اخلاقى پسنديده بود، و پس از مدتى حامله شد، شيخ ابو محمد پس از حامله شدن كنيز بيش از پيش در حلال بودن معيشت خانواده اش به مراقبت برخاست.
زمانى كه كنيزش وضع حمل كرد، به شدت سفارش كرد، و اهتمام نمود كه طفل از شير زن هاى ديگر تغذيه نشود، و در نهايت زحماتش براى پاك بار آمدن طفل ضايع نگردد.
شيخ يك روز وارد اطاق شد، مادر طفل در بستر بيمارى قرار داشت، غافل از اين كه طفل به اندازه لازم از شير مادر نخورده بود، و زنى از همسايگان كه در آنجا حضور داشت براى ساكت كردن بچه مقدارى شير به او داده بود، شيخ پس از آگاه شدن به اين داستان بسيار اندوهگين شد، بچه را برداشت و سرازير كرد، و با دستش شكم طفل را فشار مى داد و با انگشتش دهان بچه را باز مى كرد تا هر چه شير خورده بود از دهانش بيرون ريخت و در آن حال مى گفت مردن فرزندم براى من آسان تر است از اين كه زنده بماند و طبيعت او آلوده به فساد و سرشته با شير مجهولى گردد!
اين طفل همان ابوالمعالى امام الحرمين است كه بر اثر دقت پدرش در تغذيه از او مال حلال و تربيتش مطابق با اصول اسلام در آينده شخصيتى برجسته و از دانشمندان نامى شد. «4»
پرهيز از لقمه حرام
روزى هارون به وسيله غلام مخصوصش از غذاى ويژه خود براى بهلول فرستاد، غلام غذا را نزد بهلول گذاشت، بهلول گفت: من از اين غذا نمى خورم آن را نزد سگ هاى پشت حمام ببر، غلام به شدت عصبانى شد و فرياد زد: احمق اين غذا غذاى مخصوص هارون است، من اگر آن را نزد هر يك از امناى دولت و وزراى حكومت ميبردم به من جايزه و صله مى داد، تو آن را رد كرده گستاخى هم مى كنى! بهلول گفت: آهسته سخن بگو كه اگر سگ ها هم بفهمند اين غذاى خليفه است از آن نخواهند خورد! «5»
حساب قيامت بسيار دقيق است.
هارون الرشيد در ديدارى با بهلول به اين صورت آغاز سخن كرد: مدتى است آرزوى ديدارت را مى كشيدم، بهلول گفت: من به ديدار تو هيچ ميل و علاقه اى ندارم، هارون درخواست پند و موعظه كرد، بهلول گفت: نسبت به چه كارى و برنامه اى تو را نصيحت كنم؟ سپس به جانب كاخ سر به فلك كشيده بغداد و عمارت هاى بلند و گورستان اشاره كرد و گفت: اى هارون اين قصرهاى بلند از كسانى بوده است كه هم اكنون در زير خاك هاى تيره اين قبرستان خوابيده اند!
اى هارون چه حالى براى تو خواهد بود روزى كه براى محاسبه اعمالت در پيشگاه عدل الهى بايستى و حضرت حق به تمام حركات دوران عمرت رسيدگى نمايد!!
مالك روز قيامت با نهايت دقت از تو بازپرسى كند، و به حساب اعمالت برسد، راستى چه وضعى خواهى داشت آن روزى كه خداى تو چنان به دقت به پرونده ات بنگرد، و در رسيدگى به پرونده ات به صورتى عدالت را بكار گيرد كه حتى از هسته خرما و از پرده نازكى كه آن هسته را فرا گرفته، و از آن نخ باريكى كه در شكم هسته است، و از آن خط سياهى كه در كمر هسته نقش بسته باز خواست نمايد و تو در مدت حسابرسى در ميان اهل محشر روسياه و دست خالى و گرسنه و تشنه و برهنه باشى، در چنان روزى بيچاره و زبون خواهى شد و همه از روى مسخره به تو خواهند خنديد، هارون از سخنان بهلول متأثر شده اشك از ديدگانش به پهناى صورتش جارى شد.
تهيدست و بينوا
پيامبر بزرگوار اسلام به اصحاب خود فرمودند: تهيدست و بينوا كيست؟ پاسخ دادند كسى كه درهم و دينار نداشته باشد، و فقر مالى بر دوشش سنگينى كند، حضرت فرمود: چنين كسى تهيدست و بينوا نيست، تهيدست و بينوا كسى است كه وارد عرصه قيامت شود و از مردم حقوقى بر عهده داشته باشد، به اين صورت كه كسى را زده باشد، و به ديگرى ناسزا گفته و فحش داده، و حق شخص سومى را ضايع كرده يا غصب نموده، اگر حسناتى داشته باشد در برابر حقوق مردم از او گرفته و به صاحبان حقوق دهند، و چنانچه حسناتى نداشته باشد از گناهان صاحبان حقوق برداشته و بر دوش او مى نهند و نظر حق از اين آيه شريفه، همين است. «6»
وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ: «7»
و مسلماً بارهاى سنگين گناهان خود را همراه با بارهاى سنگين گناهان ديگران حمل خواهند كرد.
با توجه به اين كه زمان تحرير اين تفسير بسيارى از مردم نسبت به حلال و حرام الهى توجهى ندارند، و حرام خوارى، در ميان مردم رواج دارد، و غصب و ربا و رشوه و دزدى و بردن مال يكديگر از راه نامشروع فرهنگ شده، و جامعه كمتر به مسائل الهى و مواعظ اهل بيت گوش مى دهند لازم دانستم در زمينه مال حرام چند روايت بسيار مهم ديگر علاوه بر رواياتى كه در سطور گذشته نوشته شد ثبت اين دفتر شود، باشد كه خواننده اى بخواند، يا از طريق مبلغان مطالعه كننده اين دفتر به گوش مردم برسد و اثر مطلوبش را در زندگى بگذارد.
از رسول خدا روايت بسيار مهمى در باب لقمه حلال و حرام به اين مضمون در كتاب هاى معتبر نقل شده است.
«من اكل الحلال قام على رأسه ملك يستعفر له حتى يفرغ من اكله، و قال اذا وقعت اللقمة من حرام فى جوف العبد لعنه كل ملك فى السماوات و الارض، و ما دامت اللقمه فى جوفه لا ينظر الله اليه و من اكل اللقمة من الحرام فقد باء بغصب من الله فان تاب تاب الله عليه و ان مات فالنار اولى به:» «8»
كسى كه از حلال ارتزاق كند، فرشته اى بالاى سرش براى او استغفار مى كند تا از خوردنش فارغ شود، و چون لقمه اى از حرام در شكم انسان قرار گيرد، تمام فرشتگان آسمانها و زمين او را لعنت كنند، و تا آن لقمه در شكم اوست خدا به او نظر رحمت نيندازد، و كسى كه لقمه حرام بخورد دچار خشم خدا مى شود، پس اگر با حرام قطع رابطه كند و گذشته را جبران نمايد و در حقيقت توبه كند، خدا توبه اش را مى پذيرد و اگر بى توبه بميرد آتش به او سزاوارتر است.
از حضرت صادق (ع) در روايت بسيار با ارزشى نقل شده است:
«فمن نال من رجل شيئاً من عرض او مال وجب عليه الاستحلال من ذلك و الانفصال من كل ما كان منه اليه، و ان كان قد مات فليتنصل من المال الى ورثته و ليتب الى الله مما اتى اليه حتى يطلع عليه عزوجل بالندم و التوبة و الانفصال:» «9»
كسى كه به شخصى در مسئله مال و آبرو ستم كند و در اين دو جهت ضربه و زيان به او بزند، واجب است از او حلاليت بخواهد، و ذمه خود را از آن پاك و برى كند، هر گاه صاحب حق از دنيا رفته باشد بايد با رد اموال به ورثه اش ذمه خود را آزاد نمايد، و از آنچه مرتكب شده با پشيمانى و توبه واقعى و بريدن از اينگونه ستم پرونده اش را پاك نموده، خود را به حضرت حق بقبولاند.
«عن شيخ من النخع قال: قلت: لابى جعفر انى لم ازل والياً منذ زمن الحجاج الى يومى هذا فهل لى من توبة قال فسكت ثم اعدت عليه فقال: لا حتى تودى الى كل ذى حق حقه:» «10»
پيرمردى از قبيله نخع مى گويد: به حضرت باقر گفتم: من از روزگار حجاج تا به امروز پيوسته حاكم و فرماندار بودم، آيا راهى به توبه دارم، حضرت سكوت كرد، براى بار دوم مطلبم را تكرار كردم حضرت پاسخ داد نه توبه ات پذيرفته نمى شود مگر حق هر صاحب حقى را به او بازگردانى.
محمدبن عذافر از پدرش كه براى كارمندان رتبه اول بنى عباس كار مى كرد و مزد قابل توجهى مى گرفت روايت مى كند كه روزى حضرت صادق (ع) به من گفت:
«يا عذافر نبئت انك تعامل ابا ايوب و الربيع فما حالك اذا نودى بك فى اعوان الظلمة قال: فوجم ابى فقال: ابوعبدالله لما رأى ما اصابه: اى عذافر انما خوفتك بما خوفنى الله عزوجل به قال محمد فقدم ابى فلم يزل مغموماً مكروبا حتى مات:» «11»
اى عذافر به من خبر رسيده كه براى ابا ايوب و ربيع كار مى كنى، چه حالى خواهى داشت روزى كه تو را به عنوان كمك دهنده به ستمكاران به دادگاه بخواهند، محمد مى گويد پدرم بسيار اندوهگين شد، امام صادق وقتى در چهره ى او حزن شديد ديد فرمود: اى عذافر من ترا به چيزى ترسانيدم كه خدا مرا به آن ترسانيده، محمد مى گويد پدرم آمد و همواره محزون و غصه دار بود تا از دنيا رفت.
حديد نامى مى گويد: از حضرت صادق (ع) شنيدم مى فرمود:
«اتقوا الله و صونوا دينكم بالورع و قووه بالتقية و الاستغناء بالله عزوجل، انه من خضع لصاحب سلطان و لمن يخالفه على دينه طلبا لما فى يديه من دنياه، اخمله الله عزوجل و مقته عليه و وكله اليه فاذا هو غلب على شى ء من ديناه فصار اليه منه شيئ نزع الله جل اسمه منه البركة و لم يأجره على شى ء ينفقه منه فى حج و لا عتق و لا بر:» «12»
از خدا پروا كنيد، و تقواى الهى را در همه امورتان بكار گيريد، و دينتان را با پارسائى و پاكدامنى حفظ نمائيد، و آن را با پنهان داشتن امورتان از دشمن تقويت كنيد، به راستى كسى كه به خاطر به دست آوردن ثروتى كه نزد صاحبان زور و مخالفان فرهنگ اهل بيت است به آنان تواضع كند، و سر فروتنى به نزدشان به زير اندازد، خدا او را از بزرگى و آبرومندى ساقط كند، و بر او خشم گيرد، و وى را به آن ستمكار و مخالف واگذارد، پس هنگامى كه بر ثروت آنان ظفر يابد و چيزى از آن در اختيارش قرار گيرد خداى عزوجل بركت را از آن ريشه كن مى كند، و بر هزينه اى كه از آن مال براى حج يا آزاد كردن برده يا كار نيك مى پردازد، پاداشى مقرر نمى كند!
از ابن ابى يعفور كه از چهره هاى برجسته شيعه و مؤمن كم نظيرى است روايت شده كه: من نزد حضرت صادق (ع) بودم، مردى از شيعيان وارد بر حضرت شد و عرض كرد خداوند امورت را در برابر اين حاكمان ستمكار بهتر نمايد، چه بسا كه به شيعه اى از گروه ما مضيقه و سختى مى رسد، پس او را به بنائى دعوت مى كنند تا بنائى براى آنان بسازد، يا نهرى حفر كند، يا وسيله تيز كننده اى را اصلاح نمايد، نظر شما در اين زمينه چيست؟
حضرت صادق فرمود: ابداً دوست ندارم براى آنان گرهى به نخ يا طناب يا لباسى بزنم، يا نخى را براى دوختن هميان و كيسه براى آنان ببافم، گرچه براى من از طرف آنان ميان دو جانب ثروت سنگينى باشد نه و دوست ندارم قلمى به نفع آنان در مركّب بزنم، بى ترديد يارى دهندگان ستمكاران در قيامت در سرا پرده اى از آتش هستند تا خدا از حكم نمودن ميان عباد فارغ گردد. «13» پيامبر از حرام خواران پس از خودش به ابن مسعود چنين خبر داد:
«يا بن مسعود و الذى بعثنى بالحق ليأتى على الناس زمان يستحلون الخمر، يسمونه النبيذ عليهم لغتة الله و الملائكة و الناس اجمعين، انا منهم برى و هم منى براء.
يا بن مسعود الزانى بامه اهون عند الله ممن يدخل فى ماله من الربا مثقال حبة من خردل، و من شرب المسكر قليلًا او كثيراً فهو اشد عند الله من آكل الربا لانه مفتاح كل شر.
يا بن مسعود اولئك يظلمون الابرار، و يصدقون الفجار و الفسقة، الحق عندهم باطل و الباطل عندهم حق، هذا كله للدنيا و هم يعلمون انهم على غير الحق …..» «14»
پسر مسعود به خداوندى كه مرا به حق مبعوث به رسالت كرد، زمانى بر مردم بيايد كه ماده مست كننده را بخورند در حالى كه نام نبيذ بر آن مى گذارند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان باد، من از آنان بيزارم، و آنان هم از من بيزارند.
پسر مسعود زنا كننده با مادرش نزد خدا گناهش از كسى كه در مالش به وزن خردل ربا وارد مى شود سبك تر است، و كسى كه مايع مست كننده بنوشد چه كم، چه زياد، گناهش نزد خدا از خورنده ربا سنگين تر است، زيرا مايع مست كننده كليد هر ضرر و زيانى است.
پسر مسعود، اينان به نيكان ستم روا مى دارند، و بدكاران و فاسقان را تصديق مى كنند، حق نزد آنان باطل، و باطل نزد آنان حق است، همه اين امور را بخاطر تحصيل دنيا و كسب پول و ثروت انجام مى دهند، در حالى كه مى دانند كارشان ناحق است.
فرهنگ شيطان
در آيه 34 سوره بقره درباره شيطان بحث بسيار مفصلى گذشت، در اينجا نيازى به بحث مشروح نمى بينم ولى بايد بدانيم كه حضرت حق به نفع ما انسان ها به طور مكرر در آيات قرآن و به زبان انبياء دشمن بودن شيطان و فرهنگ خسارت بارش را گوشزد نموده و همه را از اين جرثومه پليد، و موجود سركش و اين كه او دعوتى جز به حركت در مسير گام هاى سه گانه اش ندارد بر حذر داشته است.
«در گام اول با انگيزش اعمال پست و افسون هاى گوناگون بدى و گناه را ناچيز مى نماياند و آرايش مى دهد، و يا به غرور در انجام بعضى مسائل دينى و مقدس از توجه به گناهان بزرگ اجتماعى و خيانت ها منصرف ميدارد، همين كه راه هاى بينش و انديشه مستقيم را بست به گام دوم مى كشاند، در گام دوم ارتكاب فحشاء كه گناهان رسوا و تجاوز به حقوق و حدود خلق است آسان مى گردد، در گام سوم وادار به جعل احكام و قوانين و نسبت آنها به خداوند مى نمايد، تا هر بدى و زشتى و خيانتى را در لباس دين بيارايد، اين منتهاى خطوه ها و خطه هاى شيطان و آخرين مرحله واژگونى و سقوط است وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ «15»
مگر نه اين است كه احبار يهود و كشيش هاى نصرانى در همه امور قوانينى را از پيش خود، و به سود شكم و شهوت خود وضع كردند، و با نسبت دادنش به خدا وضع آن قوانين را در امت يهود و مسيح استحكام بخشيدند، و آنها را به
عنوان مقررات حق به مردم باورندند، و مگر نه اين است كه در هر دوره اى مكتب سازان خائن قوانينى را از نزد خود ساخته و به آن رنگ مذهبى دادند و پاى آن قوانين را به عنوان قوانين دينى ثابت و محكم كردند، و بسيارى از مردم را به عمل به آن قوانين باطل و ساختگى وادار ساختند، و از اين راه چه خيانت ها و جنايت ها كه بر دين حق و بر مردم روا نداشتند.
آرى شيطان كه در اصطلاح قرآن انسان طاغى و مفسد، و عاصى و ملحد و مصّر بر گمراه كردن مردم است، و نيز موجود پنهانى است كه پيوسته زمينه ساز وسوسه و خنّاس گرى در درون آدمى است، جز دعوت به زشتى هاى عادى و معمولى و گناهان صغيره، و دعوت به گناهان كبيره، و مكتب سازى با رنگ و لعاب دينى كارى ندارد، و با اين برنامه هايش نشان مى دهد كه نسبت به انسان دشمنى آشكار است.
رسول خدا در روايتى بسيار مهم بخشى از محصولات شوم فرهنگ او را كه در حالات و اعمال بشر رخ نشان مى دهد بيان مى كند، و به آثار زيانبار پيروى از فرهنگ او اشاره مى نمايد:
«اذا كثر الزنا بعدى كثر موت الفجأة، و اذا طفف المكيال اخذهم الله بالسنين و النقص، و اذا منعوا الزكات منعت الارض بركاتها من الزرع و الثمار و المعادن، و اذا جاروا فى الحكم تعاونوا على الظلم و العدوان، و اذا نقضوا العهود سلط الله عليهم عدوهم، و اذا قطعوا الارحام جعلت الاموال فى ايدى الاشرار، و اذا لم يامروا بالمعروف و لم ينهوا عن المنكر و لم يتبعوا الاخيار من اهل بيتى سلط الله عليهم اشرارهم فيدعوا عند ذلك خيارهم فلا يستجاب لهم:» «16»
زمانى كه پس از من زنا فراوان و زياد شود، مرگ ناگهانى و سكته زياد گردد، و هنگامى كه كم فروشى به ميان اهل كسب راه يابد، خدا مردم را به خشكسالى و كمبود دچار سازد، و چون از پرداخت زكات امتناع شود، زمين بركاتش را از زراعت و محصولات و معادن منع نمايد، و چون در قضاوت و حكم ستم ورزند، نسبت به يكديگر بر ستم و دشمنى كمك دهند، و چون پيمان شكن شوند خدا دشمنانشان را بر آنان چيره سازد، و هنگامى كه از صله رحم دست بردارند، اموال و ثروت ها در دست اشرار قرار گيرد، و زمانى كه امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنند و خوبان از اهل بيتم را پيروى ننمايند، اشرارشان بر آنان تسلط يابند پس در چنين وضعى خوبانشان دعا كنند ولى به اجابت نرسد.
حضرت صادق (ع) به روايت شيخ طوسى كه در علم و عمل شخصيتى كم نظير است امامان هدايت را ريشه همه خيرها، و شياطين را با تعبير دشمنان امامان ريشه هر بدى و آلودگى باطنى و ظاهرى معرفى مى كنند:
«نحن اصل كل خير و من فروعنا كل بر و من البر التوحيد و الصلاة و الصيام و كظم الغيظ و العفو عن المسيئ و رحمة الفقير و تعاهد الجار و الاقرار بالفضل لاهله و عدونا اصل كل شر و من فروعهم كل قبيح و فاحشة فمنهم الكذب و النميمة، و البخل، و القطيعة، و اكل الربا و اكل مال اليتيم بغير حقه و تعدى الحدود التى امر الله عزوجل و ركوب الفواحش ما ظهر منها و ما بطن من الزنا و السرقه و كل من وافق ذلك من القبيح و كذب من قال انه معنا و هو متعلق بفرع غيرنا:» «17»
ما ريشه تمام خيرها هستيم، نماز، روزه، فرو خوردن خشم، گذشت از بدكار، مهرورزى به تهيدست، تفقد از همسايه، و اقرار به فضل و برترى نسبت به اهل فضل است.
و دشمنان ما كه شياطين داخل اين امت اند ريشه هر شر و بدى و از فروع آنان هر زشتى و گناه بزرگى است، از جمله زشتى ها وگناهان عبارت است از دروغ، سخن چينى، بخل، قطع رحم، رباخورى، خوردن مال يتيم به ناحق و تجاوز از مقررات و حدودى كه خدا به آن فرمان داده، و ارتكاب هر گناه كبيره آشكار و پنهان كه بخشى از آن زنا و دزدى و هر قبيحى از اين مورد است، و دروغ مى گويد كسى كه فكر مى كند شيعه ماست ولى آميخته به شاخ و برگ غير ماست.
اميرمؤمنان (ع) در بخشى از يك خطبه نهج البلاغه به اوضاع قمر در عقرب پيروان فرهنگ شيطان اشاره كرده مى فرمايد:
«اقْبَلُوا عَلَى جِيفَةٍ قَدِ افْتَضَحُوا بِاكْلِهَا، وَ اصْطَلَحُوا عَلَى حُبِّهَا، وَ مَنْ عَشِقَ شَيْئا أَعْشَى بَصَرَهُ، وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ، فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحِيحَةٍ، وَ يَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَيْرِ سَمِيعَةٍ، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ، وَ اءَمَاتَتِ الدُّنْيَا قَلْبَهُ، وَ وَلَّهَتْ عَلَيْهَا نَفْسُهُ.
فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا وَ لِمَنْ فِى يَدَيْهِ شَىْ ءٌ مِنْهَا، حَيْثُمَا زَالَتْ زَالَ إِلَيْهَا، وَ حَيْثُمَا اءَقْبَلَتْ اءَقْبَلَ عَلَيْهَا، لَا يَنْزَجِرُ مِنَ اللَّهِ بِزَاجِرٍ، وَ لَا يَتَّعِظُ مِنْهُ بِوَاعِظٍ:» «18»
به مردارى چون حرام و ثروت باطل روى آوردند، و با خوردنش به عرصه افتضاح و رسوائى نشستند، بر دلبستگى به آن مردار اجتماع و اتفاق كردند، آرى كسى كه با همه وجود عاشق معشوق باطل و جيفه دنيا شود ديده اش مختل و دلش بيمار مى گردد، در نتيجه با چشمى غير صحيح مى بيند، چشمى كه هيچ چيز را همه چيز، همه چيز را هيچ چيز، محدود را نامحدود و زشت را زيبا و صحيح را باطل و باطل را صحيح مى نگرد!
با گوشى غير شنوا مى شنود، شهوات عقلش را تباه مى كند، و دنيا قلبش را از كار مى اندازد، وجودش نسبت به آن جيفه و مردار دچار سرگردانى و سردرگمى مى شود، در نتيجه بنده او ميشود، و بنده كسى كه چيزى از آن جيفه در دست اوست، آن جيفه به هر جانب بگردد او همه به همان جانب مى گردد، و به هر طرف روى آورد او هم به آن طرف روى كند، چنين عاشق بدبختى با هيچ عامل بازدارنده اى از معاصى و گناهان باز نمى ايستد و براى روى آوردن به حقايق از هيچ واعظى پند و نصيحت نمى پذيرد!
اينان بر خلاف اولياء الهى، و پاكان روزگار، و بينايان راه، و سالكان مسلك معنا كه مى كوشند از همه چيز برنامه هائى بسازند كه دستشان را بگيرد، و به راه نجات و سعادت رهنموشان گردد، و درهاى خوشبختى را به رويشان باز كند، در فضاى تيره بختى و ظلمت مى كوشند عواملى فراهم آورند كه پاى بندشان شود، و بدون اين كه بفهمند به اسارتشان گيرد، و بارى از گناهان و زشتى ها را بر دوششان نهد و دنيا و آخرتشان را تباه سازد، و اين همه چيز جز پذيرفتن دعوت شيطان و افتادن در پى او از گام هاى خطرناك او نيست.
اينان به قول قرآن مجيد:
يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا
نه اين كه از علم و دانش بى بهره باشند بلكه در هر روزگارى به تناسب وضع زمان از رشته هاى مختلف علمى بهره مند بوده و مدارس و مراكز و كتاب خانه هاى عريض و طويل در اختيار داشتند و دارند، ولى همه زحماتشان براى به دست آوردن انواع دانش در راه گسترده كردن سفره شهوات و لذات جسمى است، و به اين خاطر از ارزش هاى الهى و انسانى تهى هستند، و جز به فرهنگ گناه نمى انديشند، و اگر قدرتشان اقتضا كند به هر ظلم و ستمى به ديگران تن مى دهند، و منابع مادى و معيشتى مظلومان و مستضعفان را در كمال بى رحمى غارت مى كنند!
پيامبر اسلام درباره ى اين پيروان بى چون و چراى شيطان به ابن مسعود فرمود:
«يا بن مسعود محاريبهم نساءهم، و شرفهم الدارهم و الدنانير و همتهم بطونهم اولئك شر الاشرار، الفتنة معهم و اليهم يعود:» «19»
محراب عبادتشان زنانشان، و سربلندى شان ثروت و پولشان، و همتشان شكمشان مى باشد، اينان بدترين بدان هستند، فتنه با آنهاست و بازگشت فتنه به ايشان است.
و نيز درباره ى اين پيروان تيره بخت فرهنگ شيطان و اجابت كننده دعوت اين دشمن آشكار فرمود:
«سيأتى من بعدى اقوام ياكلون طيب الطعام و الوانها، و يركبون الدواب، و تيزينون بزينة المرءة لزوجها، و يتبرجون تبرج النساء و زيّهن مثل زى الملوك الجبابرة و هم منافقوا هذه الامة فى آخر الزمان، شاربون بالقهوات، لاعبون بالكعاب، راكبون الشهوات، تاركون الجماعات، راقدون عن القمات، مفرطون فى العدوات ….» «20»
پس از من گروه هائى مى آيند كه غذاهاى بهداشتى و رنگارنگ مى خورند، و بر مركب هاى گوناگون سوار مى شوند، و خود را به آرايشى كه زن براى شوهرش آرايش مى كند مى آرايند، و چون زنان در برابر ديگران خودآرائى مى نمايند، زندگى و منش آنان مانند زندگى پادشاهان ستمگر است، اينان در آخر الزمان منافقان اين امت اند، شرابى كه از دانه قهوه گرفته مى شود مى خورند، با تخته نرد قمار مى كنند، بر مركب هر شهوت حرامى سوار مى شوند، از اجتماعات كناره مى گيرند و با مردم نيستند، بدون انجام عبادت سر به بالين گذراده به بستر خواب مى روند، در تجاوز به حقوق مردم افراط مى كنند.
بدون ترديد غفلت از خدا، و بى توجهى به حقايق، و تعطيل عقل، و نشست و برخاست با فاسدان و مفسدان، و تسليم شدن در برابر هواى نفس، همه و همه زمينه هائى است كه انسان را به دام شيطان مى اندازد، و به اسارت او درآورده تابع فرهنگ وى مى كند، و راه سعادت دنيا و آخرت را به روى انسان مى بندد، و سبب هلاكت و تيره بختى و شقاوت در دنيا و آخرت مى شود.
انسان هاى عاقل و متفكر، و آنان كه حكيمانه زندگى مى كنند، هيچ وقت به دام شيطان نمى افتند يا كمتر گرفتار اين سگ هار مى شوند، و اگر گرفتار شوند به سرعت خود را نجات داده و به جبران آنچه بر آنان گذشته برمى خيزند، و زخمى كه از او خورده اند معالجه مى نمايند.
به گوشه اى از زندگى زنى كه داراى تعقل و تفكر و آراسته به حكمت دينى بود از قول حضرت رضا (ع) اشاره مى كنم باشد كه مفيد افتد.
راه زندگى صحيح
حضرت رضا (ع) به شيعه سفارش اكيد مى فرمايند:
«اتقوا الله و عليكم بالتواضع و الشكر و الحمد:»
در همه امورتان تقواى الهى و اجتناب از محرمات را مراعات كنيد، و به شما را به فروتنى و شكر نعمت و سپاس گزارى سفارش مى كنم.
حضرت پس از بيان اين حقايق فرمودند:
مردى در بنى اسرائيل بود، كه شبى كسى به خوابش آمد و گفت نيمى از عمرت در وسعت و راحت و بسط و گشايش رزقى، و نيم ديگر در مشقت و تنگدستى و تهيدستى از اين دو نيمه كدام را انتخاب مى كنى؟ گفت من در زندگى خود شريكى دارم، باشد تا از او مشورت كرده و صلاح و مصلحت خود را جويا شوم.
چون بيدار شد خوابش را براى همسرش گفت، همسرش پاسخ داد بگو نيمه اول عمرم را مى خواهم در وسعت و گشايش باشم، به او در عالم خواب گفته شد مشكلى نيست دنيا به او روى آورد، و از هر طرف نعمت و ثروت به سويش سرازير شد، همسرش مرتب او را تشويق به انفاق و صدقه و كمك به ديگران مى كرد، از او جداً مى خواست به همسايه نيازمند به اقوام تهيدست به مردم مشكل دار يارى بده و پيوسته خدا را به آن نعمت ها و بر توفيقى كه در خدمت به خلق داشتند شكر مى كردند و سپاس مى گزاردند.
شبى از شب ها آن مرد به خواب وى آمد و گفت:
نيمى از زمان گذشت اكنون رأى تو چيست؟ باز گفت شريك دارم باشد از او مصلحت خواهى كنم چون صبح شد به همسرش جريان خواب را گفت، همسر آراسته به عقل و حكتمش به او گفت: خداوند به ما نعمتش را ارزانى داشت، و
ما به اندازه استطاعت شكرش را به جاى آورديم، خداوند نسبت به وفاى به عهدش كه فرموده: اگر شكر نعمت هايم را به جاى آوريد حتماً نعمتم را بر شما افزون مى كنم سزاوارتر است، آن مرد در شب ديگر به خواب صاحب نعمت آمد و گفت: در همه عمرت در وسعت و گشايشى، و ديو تهيدستى و فقر به سراغت نخواهى آمد. «21»
پي نوشت ها
______________________________
(1)- كافى ج 5، ص 106?
(2)- كافى ج 5، ص 108?
(3)- انعام 45?
(4)- روضات الجنات ج 1 ص.
(5)- مجمع النورين 77?
(6)- انوار نعمانيه 349?
(7)- عنكبوت 13?
(8)- بحار ج 63، ص 314، ج 6، روضة الواعظين، ص … مكارم الاخلاق، ص.
(9)- مستدرك الوسائل قديم ص 343?
(10)- وسائل قديم ص 524?
(11)- كافى ج 5 ص 106?
(12)- كافى ج 5 ص 105?
(13)- كافى ج 4 ص 107 ح 7?
(14)- بحار ج 77 ص 104?
(15)- پرتوى از قرآن ج 2 ص 41?
(16)- بحار ج 77 ص 157 ح 129?
(17)- بحار ج 24 ص 303- مستدرك الوسائل ج 3 ص 403- كنز الفوائد.
(18)- نهج البلاغه خطبه 109?
(19)- بحار ج 77 ص 99?
(20)- بحار ج 77 ص 98?
(21)- مشكاة الانوار 30?
مطالب فوق برگرفته شده از:
كتاب : تفسير حكيم جلد پنجم
نوشته : استاد حسين انصاريان
منبع : پايگاه عرفان
پرهيز از لقمه حرام و راه نجات از مال حرام
از على بن ابى حمزه روايت شده: دوستى داشتم از كاتبان بنى اميه، به من گفت از امام صادق برايم اجازه ملاقات بگير، از حضرت اجازه خواستم، امام براى ديدار با او اجازه داد، هنگامى كه وارد بر حضرت شد سلام كرد و نشست و گفت: من جزء افراد ادارى بنى اميه بودم و از طريق حكومت آنان به مال فراوانى دست يافتم و از اينكه اين ثروت را از كجا به دست مى آورم چشم پوشى داشتم!
حضرت صادق (ع) فرمود: اگى بنى اميه نيروئى نمى يافتند كه براى آن نويسندگى كند، و غنيمت بياورد، و به سود آنان بجنگد، و در گروهشان قرار گيرد حق ما را از ما غارت نمى كردند، و اهل بيت پيامبر را از حقشان محروم نمى نمودند، قطعاً اگر مردم آنان را با آنچه داشتند وا مى گذاشتند چيزى جز اندك مالى كه داشتند نصيبشان نمى شد، بى ترديد قدرت بنى اميه ناشى از قدرت مردمى بود كه به آنان پيوستند، و در همه زمينه ها با آنان همكارى كردند!
دوستم به حضرت صادق گفت: براى من راه خروجى از اين بن بستى كه دچار آن هستم وجود دارد، روزنه اى براى نجاتم از بار سنگين كه به دوش خود قرار داده ام هست؟
حضرت فرمود: اگر تو را در اين زمينه راهنمائى كنم مى پذيرى، و آنچه را بگويم انجام مى دهى، مى گفت: آرى انجام مى دهم، حضرت فرمود: از آنچه از ديوان بنى اميه به دست آورده اى جدا شو و از اين گردونه حرام بيرون بيا، اگر صاحبان مال را مى شناسى مالشان را به آنان برگردان، اگر نمى شناسى از جانب آنان صدقه بده، من نزد خدا براى تو بهشت را ضمانت مى كنم.
على بن ابى حمزه مى گويد: دوستم مدتى طولانى در سكوت فرو رفت سپس گفت: اماما فدايت شوم، آنچه را فرمان دادى به اجرايش گذاردم.
على بن حمزه مى گويد دوستم با ما به كوفه بازگشت، چيزى نزد او نماند مگر اين كه از آن بيرون شد، تا جائى كه لباس هاى بدنش را نيز از خود دور كرد، من با كمك دوستانم لباسى براى او خريدم و مالى براى هزينه زندگى اش به او دادم، مدت كمى نگذشت كه بيمار شد، با جمعى از دوستان به عيادتش رفتيم، در حال احتضار بود، ديده گشود، و به من گفت: به خدا سوگند حضرت صادق به ضمانتش وفا كرد، سپس از دنيا رفت، و من با دوستانم امور او را از غسل و كفن و دفن انجام داديم، چون پس از اين داستان خدمت حضرت صادق (ع) رسيدم به من نظر انداخت و فرمود: على بن ابى حمزه به خدا سوگند ضمانتم را نسبت به دوستت وفا كردم، گفتم فدايت شوم عين حقيقت است به خدا سوگند هنگام مرگش به اين معنا اقرار كرد. «1»
فضيل بن عياض مى گويد: از كسب هائى كه در مسير حكومت بنى عباس انجام مى گيرد، از حضرت صادق (ع) پرسيدم، حضرت مرا از ورود به آن كسب ها به شدت نهى كرد و فرمود: اى فضيل به خدا سوگند زيان اين حاكمان ستمگر كه بر پا بودنشان در سايه كارهائى است كه مردم براى آنان انجام مى دهند، براى اين امت از زيان ترك و ديلم بى دين و وحشى شديدتر است، از حضرت درباره ورع پرسيدم كه چه كسانى از مردم آراسته به ورع هستند؟ حضرت فرمود آنان كه از محرمات خداوند بپرهيزند، و از كمك به اين حكومت جائر به هر شكل ممكن اجتناب ورزند، جامعه اگر از شبهات دورى نكند در حرامى كه به آن آگاهى ندارد مى افتد، جامعه هنگامى كه منكرى را ببيند و در صورت قدرت در مقام جلوگيرى از آن برنيايد به يقين دوست داشته خداى عزوجل معصيت شود، و هر كس دوست داشته باشد خدا معصيت شود آشكار را به دشمنى با خدا برخاسته، و هر كس بقاء و دوام ستمگران را بخواهد، دوست داشته خداى عزوجل معصيت شود، حضرت حق خودش را بر نابودى ستمگران ستوده است آنجا كه در قرآن فرموده: «2»
«فقطع دابر القوم الذين ظلموا و الحمد لله رب العالمين:» «3»
در نهايت ريشه كسانى كه به آيات ما و به مردم ستم ورزيدند قطع شد، و همه ستايش ها ويژه خدا مالك و مربى جهانيان است.
تقواى شديد در تغذيه كودك
ابوالمعالى دانشمندى است كه پس از اقامت طولانى در مكه و مدينه به شهر نيشابور كه در آن زمان حوزه علمى رايج و داراى كتاب خانه اى معظم بود بازگشت.
زمان بازگشتنش به نيشابور حكومت بر كشور ايران بر عهده الب ارسلان سلجوقى، و وزارت به دست خواجه نظام الملك بود.
خواجه دانشگاه نظاميه را بخاطر ابوالمعالى ساخت، و خطابه و تدريس را در آن مركز علمى به او تفويض كرد.
پدر ابوالمعالى شيخ ابو محمد عبدالله از پرهيزكاران و باسوادان روزگار خويش بود و از طريق نويسندگى و نسخه بردارى از كتاب ها تأمين معاش مى نمود.
او از محصول زحمات و دسترنج خود كه مالى پاك و حلال بود پولى پس انداز كرد و كنيزى خريد، كنيز زنى پاكدامن و پرهيزكار و داراى منشى نيك و اخلاقى پسنديده بود، و پس از مدتى حامله شد، شيخ ابو محمد پس از حامله شدن كنيز بيش از پيش در حلال بودن معيشت خانواده اش به مراقبت برخاست.
زمانى كه كنيزش وضع حمل كرد، به شدت سفارش كرد، و اهتمام نمود كه طفل از شير زن هاى ديگر تغذيه نشود، و در نهايت زحماتش براى پاك بار آمدن طفل ضايع نگردد.
شيخ يك روز وارد اطاق شد، مادر طفل در بستر بيمارى قرار داشت، غافل از اين كه طفل به اندازه لازم از شير مادر نخورده بود، و زنى از همسايگان كه در آنجا حضور داشت براى ساكت كردن بچه مقدارى شير به او داده بود، شيخ پس از آگاه شدن به اين داستان بسيار اندوهگين شد، بچه را برداشت و سرازير كرد، و با دستش شكم طفل را فشار مى داد و با انگشتش دهان بچه را باز مى كرد تا هر چه شير خورده بود از دهانش بيرون ريخت و در آن حال مى گفت مردن فرزندم براى من آسان تر است از اين كه زنده بماند و طبيعت او آلوده به فساد و سرشته با شير مجهولى گردد!
اين طفل همان ابوالمعالى امام الحرمين است كه بر اثر دقت پدرش در تغذيه از او مال حلال و تربيتش مطابق با اصول اسلام در آينده شخصيتى برجسته و از دانشمندان نامى شد. «4»
پرهيز از لقمه حرام
روزى هارون به وسيله غلام مخصوصش از غذاى ويژه خود براى بهلول فرستاد، غلام غذا را نزد بهلول گذاشت، بهلول گفت: من از اين غذا نمى خورم آن را نزد سگ هاى پشت حمام ببر، غلام به شدت عصبانى شد و فرياد زد: احمق اين غذا غذاى مخصوص هارون است، من اگر آن را نزد هر يك از امناى دولت و وزراى حكومت ميبردم به من جايزه و صله مى داد، تو آن را رد كرده گستاخى هم مى كنى! بهلول گفت: آهسته سخن بگو كه اگر سگ ها هم بفهمند اين غذاى خليفه است از آن نخواهند خورد! «5»
حساب قيامت بسيار دقيق است.
هارون الرشيد در ديدارى با بهلول به اين صورت آغاز سخن كرد: مدتى است آرزوى ديدارت را مى كشيدم، بهلول گفت: من به ديدار تو هيچ ميل و علاقه اى ندارم، هارون درخواست پند و موعظه كرد، بهلول گفت: نسبت به چه كارى و برنامه اى تو را نصيحت كنم؟ سپس به جانب كاخ سر به فلك كشيده بغداد و عمارت هاى بلند و گورستان اشاره كرد و گفت: اى هارون اين قصرهاى بلند از كسانى بوده است كه هم اكنون در زير خاك هاى تيره اين قبرستان خوابيده اند!
اى هارون چه حالى براى تو خواهد بود روزى كه براى محاسبه اعمالت در پيشگاه عدل الهى بايستى و حضرت حق به تمام حركات دوران عمرت رسيدگى نمايد!!
مالك روز قيامت با نهايت دقت از تو بازپرسى كند، و به حساب اعمالت برسد، راستى چه وضعى خواهى داشت آن روزى كه خداى تو چنان به دقت به پرونده ات بنگرد، و در رسيدگى به پرونده ات به صورتى عدالت را بكار گيرد كه حتى از هسته خرما و از پرده نازكى كه آن هسته را فرا گرفته، و از آن نخ باريكى كه در شكم هسته است، و از آن خط سياهى كه در كمر هسته نقش بسته باز خواست نمايد و تو در مدت حسابرسى در ميان اهل محشر روسياه و دست خالى و گرسنه و تشنه و برهنه باشى، در چنان روزى بيچاره و زبون خواهى شد و همه از روى مسخره به تو خواهند خنديد، هارون از سخنان بهلول متأثر شده اشك از ديدگانش به پهناى صورتش جارى شد.
تهيدست و بينوا
پيامبر بزرگوار اسلام به اصحاب خود فرمودند: تهيدست و بينوا كيست؟ پاسخ دادند كسى كه درهم و دينار نداشته باشد، و فقر مالى بر دوشش سنگينى كند، حضرت فرمود: چنين كسى تهيدست و بينوا نيست، تهيدست و بينوا كسى است كه وارد عرصه قيامت شود و از مردم حقوقى بر عهده داشته باشد، به اين صورت كه كسى را زده باشد، و به ديگرى ناسزا گفته و فحش داده، و حق شخص سومى را ضايع كرده يا غصب نموده، اگر حسناتى داشته باشد در برابر حقوق مردم از او گرفته و به صاحبان حقوق دهند، و چنانچه حسناتى نداشته باشد از گناهان صاحبان حقوق برداشته و بر دوش او مى نهند و نظر حق از اين آيه شريفه، همين است. «6»
وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ: «7»
و مسلماً بارهاى سنگين گناهان خود را همراه با بارهاى سنگين گناهان ديگران حمل خواهند كرد.
با توجه به اين كه زمان تحرير اين تفسير بسيارى از مردم نسبت به حلال و حرام الهى توجهى ندارند، و حرام خوارى، در ميان مردم رواج دارد، و غصب و ربا و رشوه و دزدى و بردن مال يكديگر از راه نامشروع فرهنگ شده، و جامعه كمتر به مسائل الهى و مواعظ اهل بيت گوش مى دهند لازم دانستم در زمينه مال حرام چند روايت بسيار مهم ديگر علاوه بر رواياتى كه در سطور گذشته نوشته شد ثبت اين دفتر شود، باشد كه خواننده اى بخواند، يا از طريق مبلغان مطالعه كننده اين دفتر به گوش مردم برسد و اثر مطلوبش را در زندگى بگذارد.
از رسول خدا روايت بسيار مهمى در باب لقمه حلال و حرام به اين مضمون در كتاب هاى معتبر نقل شده است.
«من اكل الحلال قام على رأسه ملك يستعفر له حتى يفرغ من اكله، و قال اذا وقعت اللقمة من حرام فى جوف العبد لعنه كل ملك فى السماوات و الارض، و ما دامت اللقمه فى جوفه لا ينظر الله اليه و من اكل اللقمة من الحرام فقد باء بغصب من الله فان تاب تاب الله عليه و ان مات فالنار اولى به:» «8»
كسى كه از حلال ارتزاق كند، فرشته اى بالاى سرش براى او استغفار مى كند تا از خوردنش فارغ شود، و چون لقمه اى از حرام در شكم انسان قرار گيرد، تمام فرشتگان آسمانها و زمين او را لعنت كنند، و تا آن لقمه در شكم اوست خدا به او نظر رحمت نيندازد، و كسى كه لقمه حرام بخورد دچار خشم خدا مى شود، پس اگر با حرام قطع رابطه كند و گذشته را جبران نمايد و در حقيقت توبه كند، خدا توبه اش را مى پذيرد و اگر بى توبه بميرد آتش به او سزاوارتر است.
از حضرت صادق (ع) در روايت بسيار با ارزشى نقل شده است:
«فمن نال من رجل شيئاً من عرض او مال وجب عليه الاستحلال من ذلك و الانفصال من كل ما كان منه اليه، و ان كان قد مات فليتنصل من المال الى ورثته و ليتب الى الله مما اتى اليه حتى يطلع عليه عزوجل بالندم و التوبة و الانفصال:» «9»
كسى كه به شخصى در مسئله مال و آبرو ستم كند و در اين دو جهت ضربه و زيان به او بزند، واجب است از او حلاليت بخواهد، و ذمه خود را از آن پاك و برى كند، هر گاه صاحب حق از دنيا رفته باشد بايد با رد اموال به ورثه اش ذمه خود را آزاد نمايد، و از آنچه مرتكب شده با پشيمانى و توبه واقعى و بريدن از اينگونه ستم پرونده اش را پاك نموده، خود را به حضرت حق بقبولاند.
«عن شيخ من النخع قال: قلت: لابى جعفر انى لم ازل والياً منذ زمن الحجاج الى يومى هذا فهل لى من توبة قال فسكت ثم اعدت عليه فقال: لا حتى تودى الى كل ذى حق حقه:» «10»
پيرمردى از قبيله نخع مى گويد: به حضرت باقر گفتم: من از روزگار حجاج تا به امروز پيوسته حاكم و فرماندار بودم، آيا راهى به توبه دارم، حضرت سكوت كرد، براى بار دوم مطلبم را تكرار كردم حضرت پاسخ داد نه توبه ات پذيرفته نمى شود مگر حق هر صاحب حقى را به او بازگردانى.
محمدبن عذافر از پدرش كه براى كارمندان رتبه اول بنى عباس كار مى كرد و مزد قابل توجهى مى گرفت روايت مى كند كه روزى حضرت صادق (ع) به من گفت:
«يا عذافر نبئت انك تعامل ابا ايوب و الربيع فما حالك اذا نودى بك فى اعوان الظلمة قال: فوجم ابى فقال: ابوعبدالله لما رأى ما اصابه: اى عذافر انما خوفتك بما خوفنى الله عزوجل به قال محمد فقدم ابى فلم يزل مغموماً مكروبا حتى مات:» «11»
اى عذافر به من خبر رسيده كه براى ابا ايوب و ربيع كار مى كنى، چه حالى خواهى داشت روزى كه تو را به عنوان كمك دهنده به ستمكاران به دادگاه بخواهند، محمد مى گويد پدرم بسيار اندوهگين شد، امام صادق وقتى در چهره ى او حزن شديد ديد فرمود: اى عذافر من ترا به چيزى ترسانيدم كه خدا مرا به آن ترسانيده، محمد مى گويد پدرم آمد و همواره محزون و غصه دار بود تا از دنيا رفت.
حديد نامى مى گويد: از حضرت صادق (ع) شنيدم مى فرمود:
«اتقوا الله و صونوا دينكم بالورع و قووه بالتقية و الاستغناء بالله عزوجل، انه من خضع لصاحب سلطان و لمن يخالفه على دينه طلبا لما فى يديه من دنياه، اخمله الله عزوجل و مقته عليه و وكله اليه فاذا هو غلب على شى ء من ديناه فصار اليه منه شيئ نزع الله جل اسمه منه البركة و لم يأجره على شى ء ينفقه منه فى حج و لا عتق و لا بر:» «12»
از خدا پروا كنيد، و تقواى الهى را در همه امورتان بكار گيريد، و دينتان را با پارسائى و پاكدامنى حفظ نمائيد، و آن را با پنهان داشتن امورتان از دشمن تقويت كنيد، به راستى كسى كه به خاطر به دست آوردن ثروتى كه نزد صاحبان زور و مخالفان فرهنگ اهل بيت است به آنان تواضع كند، و سر فروتنى به نزدشان به زير اندازد، خدا او را از بزرگى و آبرومندى ساقط كند، و بر او خشم گيرد، و وى را به آن ستمكار و مخالف واگذارد، پس هنگامى كه بر ثروت آنان ظفر يابد و چيزى از آن در اختيارش قرار گيرد خداى عزوجل بركت را از آن ريشه كن مى كند، و بر هزينه اى كه از آن مال براى حج يا آزاد كردن برده يا كار نيك مى پردازد، پاداشى مقرر نمى كند!
از ابن ابى يعفور كه از چهره هاى برجسته شيعه و مؤمن كم نظيرى است روايت شده كه: من نزد حضرت صادق (ع) بودم، مردى از شيعيان وارد بر حضرت شد و عرض كرد خداوند امورت را در برابر اين حاكمان ستمكار بهتر نمايد، چه بسا كه به شيعه اى از گروه ما مضيقه و سختى مى رسد، پس او را به بنائى دعوت مى كنند تا بنائى براى آنان بسازد، يا نهرى حفر كند، يا وسيله تيز كننده اى را اصلاح نمايد، نظر شما در اين زمينه چيست؟
حضرت صادق فرمود: ابداً دوست ندارم براى آنان گرهى به نخ يا طناب يا لباسى بزنم، يا نخى را براى دوختن هميان و كيسه براى آنان ببافم، گرچه براى من از طرف آنان ميان دو جانب ثروت سنگينى باشد نه و دوست ندارم قلمى به نفع آنان در مركّب بزنم، بى ترديد يارى دهندگان ستمكاران در قيامت در سرا پرده اى از آتش هستند تا خدا از حكم نمودن ميان عباد فارغ گردد. «13» پيامبر از حرام خواران پس از خودش به ابن مسعود چنين خبر داد:
«يا بن مسعود و الذى بعثنى بالحق ليأتى على الناس زمان يستحلون الخمر، يسمونه النبيذ عليهم لغتة الله و الملائكة و الناس اجمعين، انا منهم برى و هم منى براء.
يا بن مسعود الزانى بامه اهون عند الله ممن يدخل فى ماله من الربا مثقال حبة من خردل، و من شرب المسكر قليلًا او كثيراً فهو اشد عند الله من آكل الربا لانه مفتاح كل شر.
يا بن مسعود اولئك يظلمون الابرار، و يصدقون الفجار و الفسقة، الحق عندهم باطل و الباطل عندهم حق، هذا كله للدنيا و هم يعلمون انهم على غير الحق …..» «14»
پسر مسعود به خداوندى كه مرا به حق مبعوث به رسالت كرد، زمانى بر مردم بيايد كه ماده مست كننده را بخورند در حالى كه نام نبيذ بر آن مى گذارند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان باد، من از آنان بيزارم، و آنان هم از من بيزارند.
پسر مسعود زنا كننده با مادرش نزد خدا گناهش از كسى كه در مالش به وزن خردل ربا وارد مى شود سبك تر است، و كسى كه مايع مست كننده بنوشد چه كم، چه زياد، گناهش نزد خدا از خورنده ربا سنگين تر است، زيرا مايع مست كننده كليد هر ضرر و زيانى است.
پسر مسعود، اينان به نيكان ستم روا مى دارند، و بدكاران و فاسقان را تصديق مى كنند، حق نزد آنان باطل، و باطل نزد آنان حق است، همه اين امور را بخاطر تحصيل دنيا و كسب پول و ثروت انجام مى دهند، در حالى كه مى دانند كارشان ناحق است.
فرهنگ شيطان
در آيه 34 سوره بقره درباره شيطان بحث بسيار مفصلى گذشت، در اينجا نيازى به بحث مشروح نمى بينم ولى بايد بدانيم كه حضرت حق به نفع ما انسان ها به طور مكرر در آيات قرآن و به زبان انبياء دشمن بودن شيطان و فرهنگ خسارت بارش را گوشزد نموده و همه را از اين جرثومه پليد، و موجود سركش و اين كه او دعوتى جز به حركت در مسير گام هاى سه گانه اش ندارد بر حذر داشته است.
«در گام اول با انگيزش اعمال پست و افسون هاى گوناگون بدى و گناه را ناچيز مى نماياند و آرايش مى دهد، و يا به غرور در انجام بعضى مسائل دينى و مقدس از توجه به گناهان بزرگ اجتماعى و خيانت ها منصرف ميدارد، همين كه راه هاى بينش و انديشه مستقيم را بست به گام دوم مى كشاند، در گام دوم ارتكاب فحشاء كه گناهان رسوا و تجاوز به حقوق و حدود خلق است آسان مى گردد، در گام سوم وادار به جعل احكام و قوانين و نسبت آنها به خداوند مى نمايد، تا هر بدى و زشتى و خيانتى را در لباس دين بيارايد، اين منتهاى خطوه ها و خطه هاى شيطان و آخرين مرحله واژگونى و سقوط است وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ «15»
مگر نه اين است كه احبار يهود و كشيش هاى نصرانى در همه امور قوانينى را از پيش خود، و به سود شكم و شهوت خود وضع كردند، و با نسبت دادنش به خدا وضع آن قوانين را در امت يهود و مسيح استحكام بخشيدند، و آنها را به
عنوان مقررات حق به مردم باورندند، و مگر نه اين است كه در هر دوره اى مكتب سازان خائن قوانينى را از نزد خود ساخته و به آن رنگ مذهبى دادند و پاى آن قوانين را به عنوان قوانين دينى ثابت و محكم كردند، و بسيارى از مردم را به عمل به آن قوانين باطل و ساختگى وادار ساختند، و از اين راه چه خيانت ها و جنايت ها كه بر دين حق و بر مردم روا نداشتند.
آرى شيطان كه در اصطلاح قرآن انسان طاغى و مفسد، و عاصى و ملحد و مصّر بر گمراه كردن مردم است، و نيز موجود پنهانى است كه پيوسته زمينه ساز وسوسه و خنّاس گرى در درون آدمى است، جز دعوت به زشتى هاى عادى و معمولى و گناهان صغيره، و دعوت به گناهان كبيره، و مكتب سازى با رنگ و لعاب دينى كارى ندارد، و با اين برنامه هايش نشان مى دهد كه نسبت به انسان دشمنى آشكار است.
رسول خدا در روايتى بسيار مهم بخشى از محصولات شوم فرهنگ او را كه در حالات و اعمال بشر رخ نشان مى دهد بيان مى كند، و به آثار زيانبار پيروى از فرهنگ او اشاره مى نمايد:
«اذا كثر الزنا بعدى كثر موت الفجأة، و اذا طفف المكيال اخذهم الله بالسنين و النقص، و اذا منعوا الزكات منعت الارض بركاتها من الزرع و الثمار و المعادن، و اذا جاروا فى الحكم تعاونوا على الظلم و العدوان، و اذا نقضوا العهود سلط الله عليهم عدوهم، و اذا قطعوا الارحام جعلت الاموال فى ايدى الاشرار، و اذا لم يامروا بالمعروف و لم ينهوا عن المنكر و لم يتبعوا الاخيار من اهل بيتى سلط الله عليهم اشرارهم فيدعوا عند ذلك خيارهم فلا يستجاب لهم:» «16»
زمانى كه پس از من زنا فراوان و زياد شود، مرگ ناگهانى و سكته زياد گردد، و هنگامى كه كم فروشى به ميان اهل كسب راه يابد، خدا مردم را به خشكسالى و كمبود دچار سازد، و چون از پرداخت زكات امتناع شود، زمين بركاتش را از زراعت و محصولات و معادن منع نمايد، و چون در قضاوت و حكم ستم ورزند، نسبت به يكديگر بر ستم و دشمنى كمك دهند، و چون پيمان شكن شوند خدا دشمنانشان را بر آنان چيره سازد، و هنگامى كه از صله رحم دست بردارند، اموال و ثروت ها در دست اشرار قرار گيرد، و زمانى كه امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنند و خوبان از اهل بيتم را پيروى ننمايند، اشرارشان بر آنان تسلط يابند پس در چنين وضعى خوبانشان دعا كنند ولى به اجابت نرسد.
حضرت صادق (ع) به روايت شيخ طوسى كه در علم و عمل شخصيتى كم نظير است امامان هدايت را ريشه همه خيرها، و شياطين را با تعبير دشمنان امامان ريشه هر بدى و آلودگى باطنى و ظاهرى معرفى مى كنند:
«نحن اصل كل خير و من فروعنا كل بر و من البر التوحيد و الصلاة و الصيام و كظم الغيظ و العفو عن المسيئ و رحمة الفقير و تعاهد الجار و الاقرار بالفضل لاهله و عدونا اصل كل شر و من فروعهم كل قبيح و فاحشة فمنهم الكذب و النميمة، و البخل، و القطيعة، و اكل الربا و اكل مال اليتيم بغير حقه و تعدى الحدود التى امر الله عزوجل و ركوب الفواحش ما ظهر منها و ما بطن من الزنا و السرقه و كل من وافق ذلك من القبيح و كذب من قال انه معنا و هو متعلق بفرع غيرنا:» «17»
ما ريشه تمام خيرها هستيم، نماز، روزه، فرو خوردن خشم، گذشت از بدكار، مهرورزى به تهيدست، تفقد از همسايه، و اقرار به فضل و برترى نسبت به اهل فضل است.
و دشمنان ما كه شياطين داخل اين امت اند ريشه هر شر و بدى و از فروع آنان هر زشتى و گناه بزرگى است، از جمله زشتى ها وگناهان عبارت است از دروغ، سخن چينى، بخل، قطع رحم، رباخورى، خوردن مال يتيم به ناحق و تجاوز از مقررات و حدودى كه خدا به آن فرمان داده، و ارتكاب هر گناه كبيره آشكار و پنهان كه بخشى از آن زنا و دزدى و هر قبيحى از اين مورد است، و دروغ مى گويد كسى كه فكر مى كند شيعه ماست ولى آميخته به شاخ و برگ غير ماست.
اميرمؤمنان (ع) در بخشى از يك خطبه نهج البلاغه به اوضاع قمر در عقرب پيروان فرهنگ شيطان اشاره كرده مى فرمايد:
«اقْبَلُوا عَلَى جِيفَةٍ قَدِ افْتَضَحُوا بِاكْلِهَا، وَ اصْطَلَحُوا عَلَى حُبِّهَا، وَ مَنْ عَشِقَ شَيْئا أَعْشَى بَصَرَهُ، وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ، فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحِيحَةٍ، وَ يَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَيْرِ سَمِيعَةٍ، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ، وَ اءَمَاتَتِ الدُّنْيَا قَلْبَهُ، وَ وَلَّهَتْ عَلَيْهَا نَفْسُهُ.
فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا وَ لِمَنْ فِى يَدَيْهِ شَىْ ءٌ مِنْهَا، حَيْثُمَا زَالَتْ زَالَ إِلَيْهَا، وَ حَيْثُمَا اءَقْبَلَتْ اءَقْبَلَ عَلَيْهَا، لَا يَنْزَجِرُ مِنَ اللَّهِ بِزَاجِرٍ، وَ لَا يَتَّعِظُ مِنْهُ بِوَاعِظٍ:» «18»
به مردارى چون حرام و ثروت باطل روى آوردند، و با خوردنش به عرصه افتضاح و رسوائى نشستند، بر دلبستگى به آن مردار اجتماع و اتفاق كردند، آرى كسى كه با همه وجود عاشق معشوق باطل و جيفه دنيا شود ديده اش مختل و دلش بيمار مى گردد، در نتيجه با چشمى غير صحيح مى بيند، چشمى كه هيچ چيز را همه چيز، همه چيز را هيچ چيز، محدود را نامحدود و زشت را زيبا و صحيح را باطل و باطل را صحيح مى نگرد!
با گوشى غير شنوا مى شنود، شهوات عقلش را تباه مى كند، و دنيا قلبش را از كار مى اندازد، وجودش نسبت به آن جيفه و مردار دچار سرگردانى و سردرگمى مى شود، در نتيجه بنده او ميشود، و بنده كسى كه چيزى از آن جيفه در دست اوست، آن جيفه به هر جانب بگردد او همه به همان جانب مى گردد، و به هر طرف روى آورد او هم به آن طرف روى كند، چنين عاشق بدبختى با هيچ عامل بازدارنده اى از معاصى و گناهان باز نمى ايستد و براى روى آوردن به حقايق از هيچ واعظى پند و نصيحت نمى پذيرد!
اينان بر خلاف اولياء الهى، و پاكان روزگار، و بينايان راه، و سالكان مسلك معنا كه مى كوشند از همه چيز برنامه هائى بسازند كه دستشان را بگيرد، و به راه نجات و سعادت رهنموشان گردد، و درهاى خوشبختى را به رويشان باز كند، در فضاى تيره بختى و ظلمت مى كوشند عواملى فراهم آورند كه پاى بندشان شود، و بدون اين كه بفهمند به اسارتشان گيرد، و بارى از گناهان و زشتى ها را بر دوششان نهد و دنيا و آخرتشان را تباه سازد، و اين همه چيز جز پذيرفتن دعوت شيطان و افتادن در پى او از گام هاى خطرناك او نيست.
اينان به قول قرآن مجيد:
يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا
نه اين كه از علم و دانش بى بهره باشند بلكه در هر روزگارى به تناسب وضع زمان از رشته هاى مختلف علمى بهره مند بوده و مدارس و مراكز و كتاب خانه هاى عريض و طويل در اختيار داشتند و دارند، ولى همه زحماتشان براى به دست آوردن انواع دانش در راه گسترده كردن سفره شهوات و لذات جسمى است، و به اين خاطر از ارزش هاى الهى و انسانى تهى هستند، و جز به فرهنگ گناه نمى انديشند، و اگر قدرتشان اقتضا كند به هر ظلم و ستمى به ديگران تن مى دهند، و منابع مادى و معيشتى مظلومان و مستضعفان را در كمال بى رحمى غارت مى كنند!
پيامبر اسلام درباره ى اين پيروان بى چون و چراى شيطان به ابن مسعود فرمود:
«يا بن مسعود محاريبهم نساءهم، و شرفهم الدارهم و الدنانير و همتهم بطونهم اولئك شر الاشرار، الفتنة معهم و اليهم يعود:» «19»
محراب عبادتشان زنانشان، و سربلندى شان ثروت و پولشان، و همتشان شكمشان مى باشد، اينان بدترين بدان هستند، فتنه با آنهاست و بازگشت فتنه به ايشان است.
و نيز درباره ى اين پيروان تيره بخت فرهنگ شيطان و اجابت كننده دعوت اين دشمن آشكار فرمود:
«سيأتى من بعدى اقوام ياكلون طيب الطعام و الوانها، و يركبون الدواب، و تيزينون بزينة المرءة لزوجها، و يتبرجون تبرج النساء و زيّهن مثل زى الملوك الجبابرة و هم منافقوا هذه الامة فى آخر الزمان، شاربون بالقهوات، لاعبون بالكعاب، راكبون الشهوات، تاركون الجماعات، راقدون عن القمات، مفرطون فى العدوات ….» «20»
پس از من گروه هائى مى آيند كه غذاهاى بهداشتى و رنگارنگ مى خورند، و بر مركب هاى گوناگون سوار مى شوند، و خود را به آرايشى كه زن براى شوهرش آرايش مى كند مى آرايند، و چون زنان در برابر ديگران خودآرائى مى نمايند، زندگى و منش آنان مانند زندگى پادشاهان ستمگر است، اينان در آخر الزمان منافقان اين امت اند، شرابى كه از دانه قهوه گرفته مى شود مى خورند، با تخته نرد قمار مى كنند، بر مركب هر شهوت حرامى سوار مى شوند، از اجتماعات كناره مى گيرند و با مردم نيستند، بدون انجام عبادت سر به بالين گذراده به بستر خواب مى روند، در تجاوز به حقوق مردم افراط مى كنند.
بدون ترديد غفلت از خدا، و بى توجهى به حقايق، و تعطيل عقل، و نشست و برخاست با فاسدان و مفسدان، و تسليم شدن در برابر هواى نفس، همه و همه زمينه هائى است كه انسان را به دام شيطان مى اندازد، و به اسارت او درآورده تابع فرهنگ وى مى كند، و راه سعادت دنيا و آخرت را به روى انسان مى بندد، و سبب هلاكت و تيره بختى و شقاوت در دنيا و آخرت مى شود.
انسان هاى عاقل و متفكر، و آنان كه حكيمانه زندگى مى كنند، هيچ وقت به دام شيطان نمى افتند يا كمتر گرفتار اين سگ هار مى شوند، و اگر گرفتار شوند به سرعت خود را نجات داده و به جبران آنچه بر آنان گذشته برمى خيزند، و زخمى كه از او خورده اند معالجه مى نمايند.
به گوشه اى از زندگى زنى كه داراى تعقل و تفكر و آراسته به حكمت دينى بود از قول حضرت رضا (ع) اشاره مى كنم باشد كه مفيد افتد.
راه زندگى صحيح
حضرت رضا (ع) به شيعه سفارش اكيد مى فرمايند:
«اتقوا الله و عليكم بالتواضع و الشكر و الحمد:»
در همه امورتان تقواى الهى و اجتناب از محرمات را مراعات كنيد، و به شما را به فروتنى و شكر نعمت و سپاس گزارى سفارش مى كنم.
حضرت پس از بيان اين حقايق فرمودند:
مردى در بنى اسرائيل بود، كه شبى كسى به خوابش آمد و گفت نيمى از عمرت در وسعت و راحت و بسط و گشايش رزقى، و نيم ديگر در مشقت و تنگدستى و تهيدستى از اين دو نيمه كدام را انتخاب مى كنى؟ گفت من در زندگى خود شريكى دارم، باشد تا از او مشورت كرده و صلاح و مصلحت خود را جويا شوم.
چون بيدار شد خوابش را براى همسرش گفت، همسرش پاسخ داد بگو نيمه اول عمرم را مى خواهم در وسعت و گشايش باشم، به او در عالم خواب گفته شد مشكلى نيست دنيا به او روى آورد، و از هر طرف نعمت و ثروت به سويش سرازير شد، همسرش مرتب او را تشويق به انفاق و صدقه و كمك به ديگران مى كرد، از او جداً مى خواست به همسايه نيازمند به اقوام تهيدست به مردم مشكل دار يارى بده و پيوسته خدا را به آن نعمت ها و بر توفيقى كه در خدمت به خلق داشتند شكر مى كردند و سپاس مى گزاردند.
شبى از شب ها آن مرد به خواب وى آمد و گفت:
نيمى از زمان گذشت اكنون رأى تو چيست؟ باز گفت شريك دارم باشد از او مصلحت خواهى كنم چون صبح شد به همسرش جريان خواب را گفت، همسر آراسته به عقل و حكتمش به او گفت: خداوند به ما نعمتش را ارزانى داشت، و
ما به اندازه استطاعت شكرش را به جاى آورديم، خداوند نسبت به وفاى به عهدش كه فرموده: اگر شكر نعمت هايم را به جاى آوريد حتماً نعمتم را بر شما افزون مى كنم سزاوارتر است، آن مرد در شب ديگر به خواب صاحب نعمت آمد و گفت: در همه عمرت در وسعت و گشايشى، و ديو تهيدستى و فقر به سراغت نخواهى آمد. «21»
پي نوشت ها
______________________________
(1)- كافى ج 5، ص 106?
(2)- كافى ج 5، ص 108?
(3)- انعام 45?
(4)- روضات الجنات ج 1 ص.
(5)- مجمع النورين 77?
(6)- انوار نعمانيه 349?
(7)- عنكبوت 13?
(8)- بحار ج 63، ص 314، ج 6، روضة الواعظين، ص … مكارم الاخلاق، ص.
(9)- مستدرك الوسائل قديم ص 343?
(10)- وسائل قديم ص 524?
(11)- كافى ج 5 ص 106?
(12)- كافى ج 5 ص 105?
(13)- كافى ج 4 ص 107 ح 7?
(14)- بحار ج 77 ص 104?
(15)- پرتوى از قرآن ج 2 ص 41?
(16)- بحار ج 77 ص 157 ح 129?
(17)- بحار ج 24 ص 303- مستدرك الوسائل ج 3 ص 403- كنز الفوائد.
(18)- نهج البلاغه خطبه 109?
(19)- بحار ج 77 ص 99?
(20)- بحار ج 77 ص 98?
(21)- مشكاة الانوار 30?
مطالب فوق برگرفته شده از:
كتاب : تفسير حكيم جلد پنجم
نوشته : استاد حسين انصاريان
منبع : پايگاه عرفان
آموزش و طرز تهيه رولت سبزي بدون گوشت
مواد لازم
كره 60 گرم
ترهفرنگي يك ساقه
سير دو حبه
آرد سبوسدار گندم نصف ليوان
شير پاستوريزه يك ليوان
تخممرغ چهار عدد
پنير پارمسان رنده شده دو قاشق غذاخوري
نمك و فلفل به مقدار لازم
مواد لازم براي داخل رولت
اسفناج پخته و خرد شده سه قاشق غذاخوري
پنير پارمسان رنده شده 100 گرم
ذرت پخته شده يك پيمانه
پيازچه خرد شده يك قاشق غذاخوري
پنير خامهاي 50 گرم
آويشن به ميزان لازم
اين غذا براي چهار تا شش نفر مناسب مي باشد
طرز تهيه
سير و ترهفرنگي را خرد كرده و با كمي كره تفت دهيد تا نرم شوند بعد بقيه كره را با آرد، نمك و فلفل مخلوط كنيد و روي حرارت بگذاريد تا خامي آرد برطرف شود. سپس به مخلوط كره و آرد، كمكم شير بيفزاييد و هم بزنيد و روي حرارت بگذاريد تا غليظ شود.
در اين لحظه زردههاي تخممرغها را از سفيدهها جدا كنيد و سفيدهها را با هم بزنيد تا فرم بگيرند. زردهها را هم بزنيد و به مخلوط ترهفرنگي، سير و سس آرد بيفزاييد. سفيده تخممرغ زده شده را به مواد فوق بيفزاييد و مخلوط را به آرامي هم بزنيد.
آنگاه ذرت، اسفناج و پنير پارمسان رنده شده، پيازچه خرد شده، آويشن و پنير خامهاي را با هم مخلوط كنيد و كنار بگذاريد.
بعد مخلوط خمير را در سيني فر كه با كاغذ روغني پوشانده شده بريزيد و به مدت 12 دقيقه در طبقه وسط فر كه از قبل داغ شده با حرارت 180 درجه بگذاريد تا پف كند بعد از فر در آوريد و سطح آن را پنير پارمسان رنده شده بريزيد و از مواد رولت سطح خمير را بپوشانيد و خمير را لوله كنيد و دوباره به مدت 15 دقيقه در فر بگذاريد. بعد از خنك شدن رولت را برش بزنيد.
نكته: در مواد داخل رولت به جاي پنير پارمسان ميتوانيد از پنير فتا استفاده كنيد.
لينك مستقيم: http://mihangram.com/ashpazi-155.html
آموزش و طرز تهيه چند نوع آبميوه چربي سوز
به گزارش خبرنگار كلينيك گروه علمي پزشكي باشگاه خبرنگاران؛ كاهش وزن نياز به يك انگيزه ي قوي دارد؛ اما به جز انگيزه به راهكارهاي ديگري هم نياز داريد تا بتوانيد نتيجه ي مورد نظرتان را دريافت نماييد، يكي از اين راهكارها دريافت آبميوه هاي چربي سوز است. در اين اينفوگرافي طرز تهيه 3 آبميوه رژيمي را آورده ايم.
آب ميوه هاي طبيعي به علت داشتن ريز مغذي ، سرشار از املاح و ويتامين هاي مختلف بوده و عامل خوبي براي مهار اشتها و پرخوري افراد چاق است و آنزيم هاي موجود در اين ميوه ها وزن را به طور طبيعي پايين مي آورد.
آبميوه كرفس استويا
مواد لازم
3 ½فنجان گوجه فرنگي خرد شده
2 فنجان خيار خورد شده
كرفس 1 ساقه
3-4 قطره استويا (اختياري)
½ قاشق چاي خوري فلفل سياه و سفيد زمين
¼ قاشق چاي خوري فلفل قرمز
½ قاشق چاي خوري نمك دريا
دستور تهيه
براي درست كردن اين آب ميوه ابتدا كرفس را خرد كرده و سپس آب آن را بگيريد و بعد از آن يك مقدار استويا به آن اضافه كنيد تا كمي مزه شيريني به آن دست يابد و پس از اضافه كردن خيار و گوجه خرد شده قدري فلفل سياه و قرمز همراه با نمك ، با آب كافي و كم برگ نعنا مي توانيد آنرا ميل كنيد
آب ميوه شاهي و آب هويج
مواد لازم
1 فنجان شاهي خرد شده
2-3 هويج متوسط
2 گوجه فرنگي خرد شده رم
½ فنجان اسفناج
½ فنجان گشنيز
1 قاشق چاي خوري فلفل سياه و سفيد
1 قاشق چاي خوري نمك
دستور تهيه
هويج را شسته و با مقداري برگ گشنيز آن را داخل آب ميوه گيري ريخته و با مقداري آب و كمي شكر هر روز صبح قبل از صبحانه آن را ميل كنيد.
آب ميوه كرفس و چغندر قند
مواد لازم
4-5ساقه كرفس
1 چغندر كوچك، مكعب
1 فنجان اسفناج خرد شده درشت
گشنيز 1 دسته
1 قاشق چاي خوري نمك دريا
طرز تهيه
همه مواد را در ظرفي ريخته و مقداري آب ليمو به آن اضافه كنيد ، سپس آن را با مقداري آب ميل كنيد .توجه داشته باشيد كه آب كرفس سموم را از بدن دفع مي كند.
منبع: باشگاه خبرنگاران
لينك مستقيم:http://mihangram.com/ashpazi-152.html
آموزش و نحوه درست كردن كالزونه ،غذاي ايتاليايي
مواد لازم
مواد لازم براي تهيه ي مواد مياني
سينه مرغ 400 گرم
نمك به مقدار لازم
فلفل قرمز يك دوم قاشق چايخوري
فلفل شيرين يك دوم قاشق چايخوري
قارچ 200 گرم
پياز بزرگ 2 عدد
فلفل دلمه اي يك عدد
كدو سبز حدود 250 گرم
پنير رنده شده 200 گرم
روغن يك قاشق چايخوري براي تفت دادن
مواد لازم براي تهيه ي سس
پوره گوجه فرنگي 160 گرم
آب نيم پيمانه
آب گوشت كمي
شكر يك قاشق چايخوري
فلفل چيلي يك دوم قاشق چايخوري
مواد لازم براي تهيه ي خمير
آرد گندم 450 گرم
خامه 18 درصد چربي 3 قاشق چايخوري
خميرمايه 100 گرم
تخم مرغ يك عدد
شكر يك قاشق چايخوري
نمك يك دوم قاشق چايخوري
مرزنجوش يا پونه كوهي 1 قاشق غذاخوري
آب ولرم يك دوم فنجان
روغن زيتون يك قاشق غذاخوري
تخم مرغ در صورت نياز براي ماليدن روي خمير
اين مواد اوليه ي ذكر شده براي 4 نفر است. در صورت تمايل مي توانيد مواد را كم و زياد كنيد.
روش آماده سازي
مرحله 1:
سينه ي مرغ را به تكه هاي نسبتاً بزرگ برش دهيد و به آن نمك، فلفل قرمز و فلفل شيرين را اضافه نماييد.
مرحله 2:
سبزيجات را نيز به تكه هاي بزرگ برش دهيد.
مرحله 3:
مرغ و سبزيجات را كمي تفت دهيد و بر روي آن مرزنجوش يا پونه كوهي بپاشيد.
مرحله 4:
مواد تشكيل دهنده ي سس را به مدت 5 دقيقه در حرارت كم بپزيد.
مرحله 5
گوشت و سبزيجاتِ مواد مياني را با سس مخلوط كنيد و بگذاريد كنار تا خنك شود.
مرحله 6
مواد تشكيل دهنده ي خمير را با هم خوب مخلوط كنيد. سپس آن را به دونيم قسمت كنيد به طوري كه يكي از قسمت ها كمي بزرگتر از ديگري باشد. بعد آن قسمت بزرگتر را به شكل يك كلوچه در آورده و بگذاريد حدود 15 دقيقه بماند تا وربيايد.
مرحله 7
قبل از اين كه اين مرحله از كار را آغاز كنيد، مطمئن باشيد كه مواد مياني تان خوب پخته شده است. مواد مياني مخلوط شده با سس را روي خمير قرار دهيد. لبه هاي خارجي خميرتان نبايد با مواد مياني و سس آغشته شود؛ مانند آن چيزي كه در پيتزا اتفاق مي افتد و در تصوير هم ملاحظه مي نماييد.
مرحله 8
كم كم روي مواد را با پنير بپوشانيد.
مرحله 9
قسمت دوم خمير كه كوچك تر بود را روي مواد گذاشته و لبه هاي خارجي خمير زيرين را روي آن آورده و كمي پيچانده و محكم كنيد؛ شبيه آن چه در پيراشكي ها انجام مي دهيد و در تصوير هم مشخص است.
سپس يك برش “به علاوه مانند” روي سطح خمير بزنيد. بعد از اين مرحله مي توانيد يك عدد تخم مرغ را خوب زده و روي كالزونه بماليد تا وقتي پخته مي شود رنگ قهوه اي طلايي زيبايي را به خود بگيرد.
مرحله 10
به مدت 15 تا 20 دقيقه مواد را در 250 درجه سانتي گراد يا 480 درجه فارنهايت يا تا زماني كه خمير قهوه اي طلايي شود، بپزيد.
منبع: موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان
لينك مستقيم http://mihangram.com/ashpazi-150.html